طاها مدیا

یکی از مهمترین مسائلی که بشر با آن مواجهه است خدا و خداشناسی است؛ این که انسان از کجا آمده است و به کجا می رود. خداشناسی به این معناست که انسان به حقیقتی برسد که درک کند خداوند، آفریننده و یگانه خالق اوست و او نیاز محض به خداوند است؛ چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.[۱]

خداشناسی، هم نقطه آغازین دین و هم محور آن است؛ زیرا بدون شناخت خدا، شناخت دین ممکن نیست و دیگر معارف نیز بدون توحید معنا ندارد. از این رو، خداشناسی را باید اشرف علوم دانست چرا که موضوع آن شناخت پروردگار عالم است.

خداشناسی راه رسیدن به کمال انسانی است. قرآن کریم عبادت خدا را غایت خلقت جن و انس معرفی کرده است[۲] و از آنجا که راه رسیدن به عبادت خدا بدون شناخت خدا و ایمان به او مقدور نیست، معلوم می شود تکامل انسان از مسیر خداشناسی صورت می پذیرد. خداشناسی، بالاترین آرامش و لذت را به انسان می بخشد و بر اساس کلام خداوند در قرآن، تنها با یاد خداست که دل ها آرام می شود.[۳]

در ادامه به چند داستان خواندنی پیرامون خداشناسی و توحید اشاره می کنیم:

1.خداشناسی فطری در کودک

نمرود بن کنعان، پادشاه بابل در دوره پیامبری حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. در قرآن به نام نمرود تصریح نشده، اما در سوره بقره و انبیاء از وی یاد شده است. او بت‌ پرست بود و در قلمرو وی، آیین بت ‌پرستی رواج داشت.

از آنجا که کاهنان پیشگویی کرده بودند فرزندی به نام ابراهیم به دنیا خواهد آمد که با بت‌ پرستی مبارزه و فرمانروایی نمرود را از بین خواهد برد، نمرود از ترس به دنیا آمدن ابراهیم، دستور کشتن هر فرزند پسری که متولد می‌ شد را صادر کرد.

پس از چندی، زمان ولادت حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرا رسید و او به صورت مخفیانه به دنیا آمد. مادرش از بیم گماشتگان نمرود، فرزند خود را در پارچه ای پیچید و به غارى برد و در آن جا نهادش و ورودی غار را مسدود کرد و بازگشت.

روز بعد در فرصتى مناسب، با نگرانی سوی غار رفت و به کودکش سر زد و وى را صحیح و سالم یافت. مادر با تعجب دید که کودکش انگشت سبابه خود را به عادت اطفال، در دهان گذاشته و می مکد و با آن تغذیه می شود. مادر، او را مقدارى شیر داد و بازگشت.

از آن به بعد هر وقت فرصت می یافت، به غار می رفت و ابراهیم را شیر می داد. هفت سال گذشت و ابراهیم همچنان مخفیانه می زیست. از همان وقت، آثار عقل و فراست در وی هویدا بود.

روزى ابراهیم از مادر خود پرسید: ای مادر! آفریدگار من کیست؟ مادر پاسخ داد: نمرود! پرسید: آفریدگار نمرود کیست؟! مادر از جواب او فرو ماند و دریافت این پسر، همان کسی است که بناى ملک و سلطنت نمرود را خراب خواهد کرد.[۴]

2.خداشناسی با تفکر در آفرینش تخم مرغ

عبدالله دیصانی که از منکرین خدا بود، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: مرا به پروردگارم راهنمایی کن.

امام (علیه السلام) فرمود: نامت چیست؟ دیصانی بدون آن که اسمش را بگوید برخاست و بیرون رفت. دوستانش به وی گفتند: چرا نامت را به او نگفتی؟

عبدالله گفت: اگر می گفتم نام من عبدالله است، حتما می پرسید: آن کس که تو (عبدالله) بنده او هستی کیست؟ و من محکوم می شدم. به او گفتند: نزد حضرت برو و از وی بخواه تو را به خدا راهنمایی کند و از نامت نیز نپرسد.

عبدالله نزد امام (علیه السلام) برگشت و گفت: مرا به آفریدگارم هدایت کن و نام مرا هم نپرس!

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: اندکی کنار من بنشین. عبدالله نزد امام نشست؛ ناگهان پسر بچه ای وارد شد و در دستش تخم مرغی داشت که با آن بازی می کرد. امام صادق (علیه السلام) به آن کودک فرمود: تخم مرغ را به من بده. پسرک تخم مرغ را به حضرت داد.

امام (علیه السلام) فرمود: ای دیصانی! این قلعه ای است که پوستی سفید و ضخیم دور او را فرا گرفته است و زیر آن پوست ضخیم، پوست نازکی قرار دارد و زیر آن پوست نازک، طلای روان (زرده تخم مرغ) و نقره روان (سفیده تخم مرغ) می باشد که طلای روان به آن نقره روان، آمیخته نمی گردد. کسی نیز از درون آن خبر ندارد و نمی داند که برای نر آفریده شده یا برای ماده. وقتی که شکسته می شود، پرندگانی به زیبایی طاووس های رنگارنگ از آن بیرون می آیند، آیا این آفرینش را برای آن آفریننده یکتا نمی دانی؟

دیصانی مدتی سر به زیر انداخت. سپس سر برداشته و شهادت بر یکتایی خداوند و رسالت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و گفت: شهادت می دهم که تو رهبر و حجت خدا بر بندگان او هستی و اینک از عقیده ای که داشتم، توبه می کنم و به خداوند ایمان می آورم.[۵]

3.تاثیر خداشناسی استاد بر ایمان شاگرد

مرحوم سید محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه، در دمشق مدرسه ای ساخت تا فرزندان شیعیان در آن جا به فراگیری علوم بپردازند. ایشان شاگردی داشت به نام عبداللّه که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود و توانسته بود در مدت کوتاهی، تحصیلات خود را در دمشق به پایان رساند و برای فراگیری علوم دیگر، به آمریکا سفر کند.

او از مدت ها قبل، در یکی از دانشگاه های آمریکا، نام نویسی کرده و راه درازی را پیموده بود تا در آزمون ورودی آن شرکت کند. اما وقتی در صف ورود به جلسه ایستاده بود، متوجه شد اگر عجله نکند، وقت نماز می گذرد؛ لذا با شتاب فراوان، جهت اقامه نماز از صف خارج شد. افرادی که پشت سرش بودند به او گفتند: کجا می روی؟! نوبت شما نزدیک است و اگر دیر برسی، آزمون را از دست خواهی داد و جلسه دیگری برگزار نمی شود.

عبدالله جواب داد: من یک تکلیف دینی دارم و اگر انجام ندهم، وقت آن می گذرد و آن، بر امتحان، مقدم است و با توکل به خدا، مشغول نماز خواندن شد. از قضا وقتی نمازش تمام شد، نوبتش نیز گذشته بود. وقتی برگزار کنندگان امتحان، متوجه این قضیه شدند، از ایمان عبداللّه به شگفت آمده و از او جداگانه، آزمون به عمل آوردند. عبداللّه در نامه ای خطاب به استادش در جبل عامل نوشته بود: من درس ایمان و عمل به تکالیف را از شما آموخته ام.

سید محسن از این رویداد بسیار خوشحال گردید و از این که توانسته بود چنین شاگردی پرورش دهد در پیشگاه خداوند شاکر بود…[۶]

جمع بندی

خداشناسی به عنوان نقطه آغازین دین و معرفت است و دیگر معارف بدون آن معنا ندارد. از این رو، خداشناسی را باید اشرف و برترین علوم شمرد زیرا موضوع آن، شناخت پروردگار عالم است.

با توجه به داستان هایی که از زندگانی حضرت ابراهیم (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) بیان شد روشن گردید که آن بزرگواران با تکیه بر خداشناسی فطری و توحید، همواره خود را در حضور و محضر پروردگار دانسته و پیوسته در اعتقادات و اعمال خود، لحظه ای از خالق و آفریننده یکتا غافل نمی شدند.

پی نوشت ها

[۱] . فاطر/۱۵

[۲] . ذاریات/۵۶

[۳] . رعد/۲۸

[۴] . عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، ص۴۳ (با تغییرات در متن)

[۵] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴ ص۱۴۰

[۶] . عابدی، دانستنی های تاریخ، ج ۲ ص ۱۸۴

منابع

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Solverwp- WordPress Theme and Plugin